گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بردار نویسه گردانی: BRDʼR بردار. [ ب ُ ] (اِ مرکب ) ۞ حامل فیزیکی و مکانیکی . (از اصطلاحات مصوب فرهنگستان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی بردار بردار. [ ب َ ] (ص مرکب ) آویخته . بردار کشیده . (آنندراج ). بردار بردار. [ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج این کلمه را در معنی خانه ٔ تابستان آورده است امّا در این معنی مصحف «بروار» و «فروار» است . رجوع به فروار... بردار بردار. [ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده . || پذیرنده . قبول کننده . (یادداشت مؤلف ). این کلمه به صورت مزید مؤخر در ترکیبات ذیل به کار رود که ... بردار بردار. [ ب ُ ] (نف )صفت از بردن (برد + ار) چنانکه پرستار (پرست + ار).و در ترکیباتی چون : فرمانبردار و نامبردار و راهبردار و رنجبردار بکار رود. رج... پس بردار پس بردار. [ پ َ ب َ ] (نف مرکب ) پَسه بردار. خادمه که دامان بلند خاتون را گاه رفتن بدست برداشتی تا بزمین نساید. ره بردار ره بردار. [ رَه ْ ب ُ ] (نف مرکب )راه برنده . کنایه از پی برنده . (از یادداشت مؤلف ).- ره بردار به جای نبودن ؛ بدان جای راه نبردن . راه نی... شن بردار شن بردار. [ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده ٔ شن . حمل کننده ٔ شن و ماسه . عکس بردار عکس بردار. [ ع َ ب َ ] (نف مرکب ) عکس بردارنده . آنکه با دوربین عکاسی عکس شخص یا شی ٔ یا منظره ای را گیرد. (فرهنگ فارسی معین ). عکاس . نظم بردار نظم بردار. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) نظم پذیر. قابل انتظام . که به سامان شود و انتظام و ترتیب پذیرد. گویند: این خانه نظم بردار نیست ؛ یعنی آشفته... نعش بردار نعش بردار. [ ن َ ب َ ] (نف مرکب ) جنازه کش . که تابوت مرده را بر دوش گیرد و حمل کند : به یثرب گرم جان ستاند فلک شود نعش بردار من صد ملک .مل... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود