گفتگو درباره واژه گزارش تخلف غبص نویسه گردانی: ḠBṢ غبص .[ غ َ ب َ ] (ع مص ) روان گردیدن خم ۞ چشم . (منتهی الارب ). بسیار زخم شدن چشم ، یقال : غبصت عینه ؛ ای کثر رمصها و غارت . (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه واژه معنی غبث غبث . [ غ َ ] (ع مص ) مسکه و پنیر به هم آمیختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیختن . (تاج المصادر بیهقی ). غبس غبس . [ غ َ ب َ ] (ع اِ) تاریکی آخر شب ؛ خلاف غسق . تاریکی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) خاکسترگونی . || (مص ) خاکسترگون شدن . (منتهی الارب )... غبس غبس . [ غ َ ب َ ] (اِخ ) نام شتر ماده ٔ حرملةبن منذر طائی . (منتهی الارب ). غبس غبس . [ غ َ ب ِ ] (ع ص ) تاریک . مظلم . (دزی ج 2 ص 200). غبس غبس . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغبس . (منتهی الارب ). رجوع به اغبس شود. قبص قبص . [ ق َ ] (ع مص ) به سر انگشتان گرفتن : قبصه قبصاً؛ به سر انگشتان گرفت . و از این فعل است آنچه حسن قرائت کند: و قبصت قبصة من اثر الر... قبص قبص . [ ق َب َ ] (ع مص ) منضم گردیدن . مجتمع شدن و درافتادن : قبصت رحم الناقة قبصاً؛ منضم گردید. قبصت الجراد علی الشجر؛ درافتاد و مجتمع گردید. ... قبص قبص . [ ق َ ب َ ] (ع ص ) بزرگ سر. (منتهی الارب ). || (اِ) درد جگر که از خوردن خرما و آب گیرد. (از منتهی الارب ). وجعالکبد من التریق بالتمر و ... قبص قبص . [ ق َ ب ِ ] (ع ص ) شادمان . || سبک و چست . || کوتاه و غیر ممتد: حبل قبص ؛ رسن کوتاه غیر ممتد. (منتهی الارب ). قبص قبص . [ ق ِ ] (ع اِ) عدد بسیار از مردم . || اصل و نژاد چیزی . (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود