اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تابناک

نویسه گردانی: TABNAK
تابناک . (ص مرکب ) تابدار و روشن و براق . (آنندراج ) مشعشع. نورانی . رخشنده :
به پرده درون شد خورتابناک
ز جوش سواران و از گرد خاک .

فردوسی .


ز گردنده خورشید تا تیره خاک
همان باد و آب ، آتش تابناک .

فردوسی .


همه تن بشستش بدان آب پاک
بکردار خورشید شد تابناک .

فردوسی .


پدید آمد آن خنجر تابناک .
بکردار یاقوت شد روی خاک .

فردوسی .


شده بام از او گوهر تابناک
ز تاب رخش سرخ یاقوت ، خاک .

فردوسی .


یکی آتشی برشده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک .

فردوسی .


که از آتش و آب و از باد و خاک
شود تیره روی زمین تابناک .

فردوسی .


بچگان مان همه ماننده ٔ شمس و قمرند
تابناکند از آن روی که علوی گهرند.

منوچهری .


تابناکند ازیرا که ز علوی گهرند
بچگان آن به نسب تر که ازین باب گرند.

منوچهری .


مکن تیره شب آتش تابناک
وگر چاره نبود فکن در مغاک .

اسدی (گرشاسب نامه ).


از آن هر بخار اختری تابناک
برافروخت ازچرخ یزدان پاک .

اسدی (گرشاسب نامه ).


جهانی فروزنده و تابناک
که جای فرشته ست و جانهای پاک .

اسدی (گرشاسب نامه )


بشب ، هزار پسر جرعه ریخته بسرش بر
بروز، مشعله ٔ تابناک داده بدستش .

خاقانی .


هر گوهری ار چه تابناک است
منظورترین جمله خاک است .

نظامی .


توبرافروختی دروغ دماغ
خردی تابناکتر ز چراغ .

نظامی .


از آن جسم گردنده ٔ تابناک
روان شد سپهر درخشان پاک .

نظامی .


ز مهتاب روشن جهان تابناک
برون ریخته نامه از ناف خاک .

نظامی .


من از آب این نقره ٔ تابناک
جدا کردم آلودگیهای خاک .

نظامی .


نهفته بدان گوهر تابناک
رسانید وحی از خداوند پاک .

نظامی .


بیا ساقی آن آتش تابناک
که زردشت میجویدش زیر خاک .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.