توئی . [ ت ُ ] (حامص ) چگونگی تو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تو بودن . این کلمه در خطاب آید و افاده ٔ جدائی از جمع و دیگران کند چنانکه در مقام یگانگی گویند منی و توئی در میان نیست ، یعنی جدایی و دوگانگی از میان رفته است و وحدت جایگزین آن شده است
: گرنیست گشتی از خود و، با تو، توئی نماند
از نیستی در آینه ٔ دل نشان طلب .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 745).
اینجا منی و توئی نباشد
در مذهب ما دوئی نباشد.
نظامی .
دوستئی کآن ز توئی و منی است
نسبت آن دوستی از دشمنی است .
نظامی .
که ام من چه دارم تو داری توئی
الهی پناه نزاری توئی
۞ .
نزاری قهستانی (دستورنامه چ روسیه ص 48).