اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میراندن

نویسه گردانی: MYRʼNDN
میراندن . [ دَ ] (مص ) میرانیدن . سبب مرگ شدن . کشتن . ماتة. (یادداشت مؤلف ). گرفتن حیات . کشتن و به قتل رسانیدن . (آنندراج ) : پس آن که مردنی است میمیراند و آن دیگر را میگذارد تا وقت موعود دررسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307).
به خون ناحق ما را چرا بمیراند
خدای اگر سوی او خونی و ستمکاریم .

ناصرخسرو.


حق تعالی در آسمان ملایک را بمیراند و در جهان بجز جبرائیل نماند. (قصص الانبیاء ص 16).
پدیدآور خلق عالم تویی
تو میرانی و زنده کن هم تویی .

نظامی .


کم خود نخواهی کم کس مگیر
ممیران کسی را و هرگز ممیر.

نظامی .


نمانی گر بماندن خو بگیری
بمیران خویشتن را تا نمیری .

نظامی (خسرو و شیرین ص 428).


- فرومیراندن ؛ نابود کردن . از میان بردن : و اگر ضمادی خنک یا قابض برنهند هم سبب علت را زیادت کند و هم حرارت غریزی فرو میراند و هلاک کند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
- میراندن دل ؛ افسرده و سرد و بی امید کردن آن : پس سلیمان به اندیشه فرو شد. آن مرد گفت خنده دل را بمیراند. (قصص الانبیاء ص 174). و رجوع به مردن و میرانیدن شود.
|| خاموش کردن . کشتن . چنانکه شعله ٔ چراغ یا آتش را نابود کردن : بسته شود شکافها و ایمن گردد راهها و شیرین شود آبها و فرونشاند چراغ آشوبها را و بمیراند آتش فتنه ها را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.