اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوقله

نویسه گردانی: DWQLH
دوقله . [ دُ ق ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) دوسبو. دومشک . قلتین . مقدار ششصد صاع باشد از آب چه هر قله سیصد صاع است و در مذهب شافعی این مقدار آب کر است . (از یادداشت مؤلف ). به مذهب شافعی این مقدار آب از استعمال غیر طاهر نمی شود. (غیاث ). در حدیث آمده : اذا بلغ الماء قدر قلتین لم یحمل خبثاً، شافعیان به این حدیث بسیار استناد کنند. (فرهنگ فارسی معین ) :
تا در یمینت یم بود بحر از دوقله کم بود
بل کآن همه یک نم بود از مشک و سقا ریخته .

خاقانی .


اعظم سپهبدا در تو قبله ٔ یکی است
عقلی که شد دوقله جز این قبله ای نداشت .

خاقانی .


تو دوقله نیستی یک قله ای
غافل از قصه ٔ عذاب ظله ای .

مولوی .


رجوع به قله شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
دوقله . [ ق َ ل َ / ل ِ ](اِ) کیسه مانندی را گویند که از پوش خرما بافند و بر آن خرما نهند و به جاها فرستند و به عربی دوخله گویند. (لغت محلی ...
دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ](ع اِ) سرنره ٔ ستبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را و خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). || برآمدن خایه های کسی و فروهشته بر پش...
دوقلة. [ دَ ق َ ل َ ] (اِخ ) نام شاعری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.