اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میزان

نویسه گردانی: MYZʼN
میزان . (نف ) صفت حالیه از میزیدن و میختن ، میزنده . در حال میختن . (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
میزان . (ع اِ) (از «وزن ») ترازو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (دهار). ترازو. ج ، موازین . (مهذب الاسماء). آلتی که با آن وزن اشیا ب...
میزان . (اِخ ) ۞ نام برج هفتم از دوازده برج آسمانی . (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). نام صورتی از صور بروج دوازده گانه ٔ فلکیه میان سنب...
میزان . (اِخ ) ابوصالح بصری ، تابعی است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ابوصالح میزان شود.
میزان . (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در 28هزارگزی خاور اهر با 309 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو اس...
گرچه دهخدا و دکتر معین این واژه را عربی دانسته اند ولی در زبان سغدی میذانه miżâne و میذیان miżyân (=میان) بوده است.
میزان سن . [ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اصطلاح تئاتر) صورت خارجی دادن اثری غنایی یا درام یا سناریو ۞ به صورت صحنه ٔ نمایش یا فیلم . تنظیم صح...
یک میزان . [ ی َ / ی ِ ] (ص مرکب ) یک نواخت . یک اندازه . || راست و مستقیم . تراز. طراز.
میزان پلی . [ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ (اصطلاح آرایشگری ) تاب دادن مو. حالت جعدی و تابداری دادن موی سر را با وسائل .
میزان زور. (ص مرکب ) با نیروی تمام و درست . عبارت است از شجاع . (از آنندراج ).
گل میزان . [ گ ُ ل ِ ] (اِخ ) کنایه از زُهره ، چنانچه خار عقرب کنایه از بهرام است . (از آنندراج ). زهره ، چرا که میزان خانه ٔ زهره است . (غیا...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.