اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاوان

نویسه گردانی: ṬAWʼN
طاوان .(اِخ ) نام جد ابوبکر احمدبن محمدبن عبدالوهاب بن طاوان بزار واسطی است . (انساب سمعانی برگ 364 «الف »).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تاوان . (اِ) ۞ غرامت . (صحاح الفرس ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ دهخدا) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (برهان ) (ناظم الاطباء). جریمانه . (ن...
تاوان . (اِخ ) ۞ بلوکی است به ایالت «اندْر - اِ- لوار» ۞ فرانسه و در شهرستان «شی نون » ۞ واقع است .
تاوان . (اِخ ) ۞ شهری است در «برن » ۞ سویس ، 3000 تن سکنه دارد.
تاوان . (اِخ ) ۞ گاسپار دو سولکس دو مارشال فرانسه که در سال 1509 در «دیژون » ۞ متولد شد و خدماتش در «ژارانک » ۞ و «مون کونتور» ۞ جالب و...
تاوان زده . [ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) جریمه شده . (ناظم الاطباء). آنکه از او تاوان گرفته اند. کسی که جبران ضرر و خسارتی را پرداخته باشد. رجو...
تاوان دار. (نف مرکب ) تاوان دارنده . دارنده ٔ تاوان . کسی که جبران ضرر و خسارت را بعهده دارد. غرامت دار. || ضامن . پذیرفتار. کفیل . رجوع به ...
تاوان داری . (حامص مرکب ) ضمانت . پذیرفتاری . ضمان . رجوع به تاوان و سایر ترکیبات آن شود.
تاوان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سربارشدن . زحمت افزودن . دشواری بوجود آوردن : اندر این باران و گل او کی رودبر سرو جان تو او تاوان شود.مولو...
تاوان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مصادره . (منتهی الارب ). جریمه گرفتن . دریافت خسارت : بگربه ده دل و عکه سپرز و خیم همه وگر یتیم بدزدد ب...
تاوان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) دادن غرامت و جریمه . جبران ضرر : یکی اسب پرمایه تاوان دهم مبادا که بر وی سپاسی نهم .فردوسی .از آن من آسان...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.