تصویب . [ ت َص ْ ] (ع مص ) کسی را در کاری به صواب منصوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). راستگوی دانستن کسی را و راستگوی شمردن . (منته...
تصویب شدن . [ ت َص ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تصویب گردیدن . روایی یافتن . مورد قبول اکثریت مراجع قانون گذاری واقع شدن امری به منع یا ایجاب .
تصویب کردن . [ ت َص ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روا کردن .صَح ّ گذاشتن . صواب شمردن . پسندیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). رأی دادن اکثریتی از مراجع اد...
تثویب .[ ت َ ] (ع مص ) بازگشتن بعد از آنکه رفته بود. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازگردیدن . (آنندراج ). ب...