گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اصوب نویسه گردانی: ʼṢWB اصوب . [ اَص ْ وَ ] (ع ن تف ) باصواب تر و نیکتر. (غیاث ) (آنندراج ). صواب تر. بصواب تر : خواسته بدْهد و نخواهد شکراین صوابست و آن دگر اصوب .فرخی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی اثوب اثوب . [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن ازهر، اخو بنی جناب ، شوهر قیلة بنت مخرمة صحابیه . ابن ماکولا ذکر او آورده است . (تاج العروس ). اثوب اثوب . [ اَ وَ ] (اِخ ) ابن عتبة ۞ . از راویان دیک ابیض است و گفته اند از صحابه است و صحیح نیست . عبدالباقی بن قانع در معجم خویش از او روای... عصوب عصوب . [ ع َ ] (ع ص ) زن زشت صورت ، یا زن سبک سرین . (منتهی الارب ). زن رسحاء یا زلاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به رسحاء و زلاء شود. || ناق... عصوب عصوب . [ع ُ ] (ع مص ) مصدر عَصب است به معنی چرکناک شدن دندان از غبار. (از ناظم الاطباء). و رجوع به عَصْب شود. آسوب این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. عسوب عسوب . [ ع َ ] (ع اِ) سردار کلان . (منتهی الارب ). سردار کلان و سید و رئیس . (ناظم الاطباء). رئیس کبیر. (از اقرب الموارد). || پادشاه زنبوران ... اثؤب اثؤب . [ اَ ءُ ] (ع اِ) ج ِ ثوب . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود