سینی . (اِ مرکب ) خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تشت خوان . (فرهنگ اسدی ). مجموعه
۞ . پیشیاره . (یادداشت بخط مؤلف )
: تو چه پنداریا که من ملخم
که بترسم ز بانگ سینی و تشت
۞ .
خسروی .
|| لگن شمع و طبقی که سطح آن مشبک سازند تا فنجانهای قهوه در آن گذاشته به مجلس آرند و سینی زیرقهوه نیز همان است . (آنندراج )
: بکف سینی غلامان بناموس
ز جام قهوه پر چون چتر طاووس .
سعید اشرف (از آنندراج ).
روشن دل آنچه از خود کم کردکم نگردد
پیه از چراغ ریزد در سینی چراغ است .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
|| ریم آهن . (برهان ) (الفاظ الادویه ). || نوعی از فلزات و آن به غایت شکننده میباشد. || کاشی که بر دیوار عمارتها و حمامها چسبانند. (برهان ).