اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پری زده

نویسه گردانی: PRY ZDH
پری زده . [ پ َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مصروع . جن زده . مجنون . مسفوع . شَبزَق :
بمن نمای رخ و اندکی بمن ده دل
که با پری زده دارند اندکی آهن .

سوزنی .


بتی پری رخ و آهن دلی و بی رخ تو
چنین پریزده کردار و شیفته است شمن .

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.