گفتگو درباره واژه چش نشانه های اختصاری چش . [ چ ُ ] (صوت ) کلمه ایست که بدان خر الاغ را از رفتار بازمیدارند. (ناظم الاطباء). لفظی است که خر الاغ از شنیدن آن از رفتار بازماند و بایستد. (برهان ) (آنندراج ). لفظی است که برای بازداشتن حیوان سواری و بارکش از حرکت ، استعمال میشود. (فرهنگ نظام ). چشه . هش . هشه . صوتی برای متوقف ساختن خر و استر. آوازی که بدان خر یا استر را از رفتن بازدارند. لفظی که بدان ایستادن خر را خواهند.- امثال : خر لنگ معطل چشه .خرخسته را چشی بس است . (فرهنگ نظام ). رجوع به چشه و رجوع به هش شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های قبلی واژه های بعدی چشانیدن چشاندن چشان چشان چشان چشام چش داره کا چش پش چش بلشت چش چش چش چش چسینه چسیدن چسی آمدن چسی چسونه چسور چسو چسنیک واژه های همانند 11 مورد، زمان جستجو: 0.11 ثانیه واژهمعنی چش چش . [ چ َ ] (اِ) مخفف چشم است که بعربی «عین » خوانند. ۞ (برهان ) (آنندراج ). بمعنی و مخفف چشم است . (انجمن آرا). چشم و عین . (ناظم الاطبا... چش چش . [ چ َ ] (نف مرخم ) چشنده . و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد، مانندنمک چش . (ناظم الاطباء). و تلخی چش . چشان : بسا تنگ عیشان تلخی چشان که ... چش چش . [ چ ِ ] (موصول + ضمیر) مخفف چه اش . چه آنرا.- هرچش ؛ هرچه آنرا. هرچه ورا. هرچه او را : چو هرچش ببایست شد ساخته وز آن ساخته گشت پردا... چش پش چش پش . [ چ ِ پ ِ ] (اِخ ) نام پسر هخامنش که هخامنش سر سلسله ٔ دودمان هخامنشی بوده است . داریوش شاه گوید: پدر من ویشتاسپ است ، پدر ویشتاسپ ... لب چش لب چش . [ ل َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) چاشنی که برای دریافت مزه ٔ چیزی کنند. (غیاث ). نمک چشه : تا مست بوسه روز جزا افتمت بپاخواهم به لب چشی ... مزه چش مزه چش . [ م َ زَ / زِ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) چاشنی گیر. که مزه ٔ غذا را چشد. چشنده ٔ طعم غذا : در جهان هر که شمس دین لقبندشاه ایشان توئی به ... نمک چش نمک چش . [ ن َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِمص مرکب ) نمک چشیدن . (غیاث اللغات ). پاره ای طعام چشیدن برای دریافتن نمک آن و به مجاز به معنی مطلق چشی... چش بلشت چش بلشت. ("ب" آوای زبر، "ل" با آوای زیر)، (ا)، (زبان مازنی)، پررو. تلخی چش تلخی چش . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) رنج بر. که تحمل سختی و محنت و مشقت کند : بسا تنگ عیشان تلخی چشان که آیند در حله دامن کشان . سعدی (بوس... چاشنی چش چاشنی چش . [ چ َ ] (نف مرکب ) چاشنی چشنده . آنکه طعم طعامی یا مزه ٔ چیزی را چشد. چاشنی گیر. مزه چش : در جهان هر که شمس دین لقبندشاه ایشان ... تعداد نمایش: ۱۰ ۲۵ ۵۰ ۱۰۰ همه ۱ ۲ ۱۱ مورد، صفحه ۱ از ۲ نظرهای کاربران پست الکترونیک نمایش داده شود. تعداد کاراکتر باقیمانده: 1000 نظر خود را وارد کنید ارسال