اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

آخال

نویسه گردانی: ʼAḴAL
آخال . (اِ) سقط. افکندنی . نابکار. حشو. فضول . بدترین چیزی . (فرهنگ اسدی ، خطی ). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است :
از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ
در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال .

کسائی مروزی .


از بس گل مجهول که در باغ بخندید
نزدیک همه کس گل معروف شد آخال .

فرخی .


ای مشکفشان زلفین ای غالیه گون خال
با هر دو بود غالیه و مشک چو آخال .

قطران .


جاهی و جلالی که بصندوق درون است
جاهی و جلالی است گران سنگ و پرآخال .

ناصرخسرو.


|| تراشه ٔ چوب و قلم و خس و خاشاک و رُفته ٔ جاروب :
دامن تردامنان عقل در آخال کش
ساعد هودج کشان عشق پر خلخال کن .

سنائی .


|| جُفاء. جفال . آب آورد :
دُرِّ معنی در بن دریای عزلت جای ساخت
وز پی دعوی بروی آبها آخال ماند.

سنائی .


و رجوع به آشغال شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
آخال . (اِخ ) نام شهری . و رجوع به آخال تزیخه و آخال تکه شود.
آخال تکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِخ ) نام واحه ای از ترکستان روس در دامنه ٔ قبه داغ ، و رود اترک از آنجا گذرد.
آخال تزیخه . [ ت ِ خ َ ] (اِخ ) شهری است در گرجستان بر ساحل پسخوچای دارای شانزده هزار سکنه که قسمتی از آن ارمنی باشد.
اخوال . [ اِخ ْ ] (ع مص ) خداوند بسیار خال یعنی برادر مادر گردیدن . (منتهی الارب ). خداوند بسیار خالو شدن . خداوند خال بسیار و کریم گشتن . (تاج ...
اخوال . [ اَخ ْ ] (ع اِ) ج ِ خال ، بمعنی برادر مادر و علم لشکر و نقطه ٔ سیاه که بر اندام بود. (غیاث اللغات ).
اخال کلک . [ ] (اِخ ) موضعی است بمغرب گرجستان .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.