اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صفد

نویسه گردانی: ṢFD
صفد. [ ص َ ف َ ] (اِخ ) سامی بیک آرد: قصبه ای است مرکز قضاء صفد در سنجاق عکا از ولایت بیروت . 45هزارگزی مشرق عکا و قریب 5000 تن در این مکان سکونت دارند و بر کوهی قریب 500 گز برتر از سطح دریا واقع است و خرابه ٔ قلعه ای از دوره ٔ صلیبیان در آن دیده می شود و جائی بسیار باصفا و دلکش است و منظره ٔ دریاچه ٔ طبریه و جبال حوران را نشان می دهد و گرداگرد آن را باغها و باغچه های سبز و خرم فرا گرفته و درختان زیتون دشت و هامون را طراوتی داده است . جمعی از علما از آنجا برخاسته اند. به سال 1819 و 1837 زلزله ٔ شدیدی در صفد روی دادو 5000 تن در زلزله ٔ دوم نابود شدند و قلعه و مدرسه ٔ آن در این حادثه ویران شد. این قصبه از قلاع بسیار قدیم است و مدتی در دست صلیبیان بود. صلاح الدین ایوبی ، ملک معظم و بیبرس آن را فتح کردند. این شهر مسقط رأس جمعی از علما است و در اندرون قصبه غاری بنام غار یعقوب موجود است و یهودیان آن را محترم می دارند.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
صفد. [ص َ ف َ ] (ع مص ) بند کردن کسی یا چیزی را و محکم نمودن . (منتهی الارب ). بند کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || (اِ) بند. (...
صفد. [ ص َ ف َ ] (اِخ ) قضای صفد یکی از سنجاقهای پنجگانه ای است که سنجاق عکا را تشکیل می دهد و در انتهای شمال شرقی سنجاق واقع و از طرف مش...
سفد. [ س َ ف َ ] (اِ) سپند و آن تخمی باشد که جهت چشم زخم در آتش ریزند. || سپد است که زمین باشد و به عربی ارض گویند. (برهان ) (آنندراج ).
سفد. [ س ِ ف َ ] (اِ) نام فرشته ای که موکل زمین است . (برهان ) (آنندراج ).
سفد. [ س ِ ف َ ] (اِ) نام ماه دوازدهم . (برهان ) (آنندراج ).
سفد. [س ِ ف َ ] (اِخ ) نام روز پنجم باشد از سالها و ماههای شمسی و در این روز فارسیان جشن کنند و عید سازند بنا بر قاعده ٔ کلیه ای که میان ایشا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.