اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کوس

نویسه گردانی: KWS
کوس . [ ک َ ] (ع مص ) پیچیدن و حلقه شدن مار. (از منتهی الارب ). پیچیدن مار در جای حلقه شدن خود. (از اقرب الموارد). || رفتن شتر در حال پی بکردن بر سه پای . (تاج المصادر بیهقی ). بر سه پای رفتن ستور پی زده یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بر سه پای رفتن شتر و آن را معرقب ۞ نامند. (از اقرب الموارد). بر سه پای رفتن شتر پی زده و عرقوب قطع شده و جز آن . (ناظم الاطباء). || بیوکندن کسی . (تاج المصادر بیهقی ). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || طعن کردن زن را در جماع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || سر به زیر کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیان آوردن در ثمن مبیعه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقلوب وَکس ، زیان آوردن در ثمن مبیعه . (ناظم الاطباء). پایین آمدن قیمت و زیان کردن در بیع. و یقال : «لاتکسنی یا فلان فی البیع»؛ ای لاتنقص الثمن . (از اقرب الموارد). || نرم و آهسته رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
کوس . (اِ) ۞ به معنی فروکوفتن باشد. (برهان ) (آنندراج ). فروکوفتگی . (ناظم الاطباء). فروکوفتن . (فرهنگ فارسی معین ). در مازندرانی «کوس » به مع...
کوس . (ع ص ، اِ) ج ِ کوساء: رمال کوس ؛ یعنی ریگهای برهم نشسته . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کوساء شود.
کوس . (هندی ، اِ) بهندی بمعنی کروه است که ثلث فرسخ باشد. (برهان ) (آنندراج ). واحد مسافت معادل ثلث فرسخ . کروه . (فرهنگ فارسی معین ) : از...
کوس . [ ک َ ] (ع اِ) باد نکباء که بر وی باد دیگر به درازا وزد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کلمه ای است که به هنگا...
کوس . (اِخ ) جزیره ای است در بحر ایجی به شمال غربی رودس . (قاموس کتاب مقدس ).
کوس . (اِخ ) نام قصبه ای است از مازندران که به کوسان اشتهار دارد. (برهان ) (آنندراج ). نام قصبه ای در مازندران . (ناظم الاطباء) : ز آمل گذر...
کؤس .[ ک ُ ئو ] (ع اِ) ج ِ کأس . جامهای شراب خوردن یا جامهای باشراب . (از منتهی الارب ). رجوع به کؤوس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میخ را در کوس زنی کردن. کنایه از کوس تنگ.
دلالت بر این دارد ک شخص مورد لطف واقع شده حرام زاده میباشد یعنی پدر شخض دارای آلت تناسلی زنانه میباشد و یعنی عملیات لقاح با شخص دیگری انجام شده است
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.