سمج
نویسه گردانی:
SMJ
سمج . [ س َ م ِ ] (ع ص ) زشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بد. ناخوش . زشت . (غیاث ) : که از حرکات و افعال سمج پدرم لشکر مغول قصد این ملک دارند. (جهانگشای جوینی ). || بدمزه . (غیاث ). ناشیرین . (مهذب الاسماء).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
سمج . [ س َ ] (ع ص ، اِ) شیر چرب مزه برگشته . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
سمج . [ س ُ ] (اِ) جایی را گویند در زیرزمین یا در کوه بجهت درویشان و فقیران یا گوسفندان بکنند. (برهان ). نقب و حفره بزیر زمین اندرکنده . (لغ...
سمج . [ س ِ م ِ ] (از ع ، ص ) ۞ مصر. مبرم . مصدع . متعب . آنکه هرچه بدو جواب منفی گویند بازآید. آنکه او را هر قدر رانند بازآید. (یادداشت بخط م...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
سمج گرفتن . [ س ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول شدن افراد سپاهی بکندن سوراخهایی در زیر قلعه ٔ دشمن . (فرهنگ فارسی معین ) : و سمج گرفتند از ...
صمج . [ ص َ م َ ] (معرب ، اِ) ج ِ صَمَجَه . (منتهی الارب ). قندیلها.جوالیقی در المعرب آرد: صمج ، به معنی قندیلها، رومی معرب است مفرد آن صَمَجَ...
ثمج . [ ث َ ] (ع مص ) با هم آمیختن .