اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رایی

نویسه گردانی: RʼYY
رایی . (اِخ ) ابوعثمان ربیعةبن ابی عبدالرحمان ، معروف به ربیعةالرای ، و نام ابوعبدالرحمان فروخ بود غلام آل منکدر تیمی (بنی تیم قریش ). او را بدین سبب رایی گفتند که به مذهب رأی و قیاس (که مذهب اهل کوفه بود) آشنایی و علم کامل داشت و خود نیز اهل رأی بود. او از انس بن مالک و سائب بن یزید روایت کرد و مالک ثوری و دیگران از وی روایت دارند. رایی بسال 136 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
رایی . (ص نسبی ) منسوب به رای که پادشاه هندوان باشد. || (حامص ) از «رای » و پساوند مصدری «َی » که بیشتر با اسم یا صفت ترکیب شود، مانند خ...
رایی . (ع ص ) اسم فاعل از «رأی »و «رؤیت ». ناظر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بیننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به رأی و رؤیت شود.
رایی . [ یی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به رایة بمعنی نیزه . (ناظم الاطباء).
رایی . (ص نسبی ) منسوب به رای (رأی ). (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به رای و قیاس مذهب بوحنیفه اهل کوفه شود.
رایی . (اِخ ) هلال بن یحیی بن مسلم رایی بصری ، او را بدین سبب رایی میگفتند که خود را به مذهب کوفیان و رأی آنان منسوب میکرد. او از ابوعو...
رأیی . [ رَءْ ] (ص نسبی ) منسوب به رأی : فلان رائیست ؛ یعنی در انجام دادن امور مقید به انضباط نیست و تابع هوی و هوس و دلخواه خود است .
رأیی . [ رَءْ ] (اِخ ) ازشعرای قرن دهم هجری عثمانی بود. بیت زیر از اوست :اول مه جفانی صانمه که دوراندن اوگرنوربی مهر وبی وفا لغی دوراندن ...
رأیی . [ رَءْ ] (اِخ ) مصطفی درزی زاده .از شعرای قرن دهم هجری قمری بود. مدتی بخدمات شرعی پرداخت و در سال 981 هَ . ق . درگذشت . اشعار فارسی...
رأیی . [رَءْ ] (اِخ ) عبداللطیف . از گویندگان قرن دهم هجری عثمانی و اهل قره حصار بود. چندی بسمت تدریس و سپس به کار قضا اشتغال داشته است . ...
هم اندیشی ... مانند هم اندیشه داشتن و دل سوزاندن (با همراهی اشتباه نشود) .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.