اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رضاع

نویسه گردانی: RḌAʽ
رضاع . [ رَ ] (ع مص ) رِضاع . مکیدن کودک شیر مادر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مکیدن شیرخوار شیر مادر را در دوران شیرخوارگی . (از تعریفات جرجانی ). رَضْع. رِضْع. رَضاعة. شیر خوردن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). شیر خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). در لغت نوشیدن شیر است از پستان آدمی و گاو و گوسپند و مانند آن . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). شیر مکیدن بچه . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغة). شیرخوارگی . (یادداشت مؤلف ) (غیاث اللغات از منتخب اللغات و صراح اللغة) (دهار) : و چون ایام رضاع به آخر رسید در مشقت تعلم و تأدب ... افتد. (کلیله و دمنه ).
هم رضیع ملک سرمد باد عمر او چو عقل
کز رضاع مکرمت جان را ربیبش یافتم .

خاقانی .


ما به بحر نور خود راضع شدیم
وز رضاع اصل مسترضع شدیم .

مولوی .


هر درختی در رضاع کودکان
همچو مریم حامل از شاهی نهان .

مولوی .


وین زمین کدبانوییها می کند
بر ولادات و رضاعش می تند.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
رضاع . [ رِ ] (ع مص ) مراضعة. (یادداشت مؤلف ). مصدر به معنی مراضعه است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بچه را به دایه دادن . (از ناظم ...
رضاع . [ رَض ْ ضا ] (ع ص ) بخیل ناکس . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
رضاع . [ رُض ْ ضا ] (ع ص ) ج ِ راضِع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به راضع شود.
هم رضاع . [ هََ رِ ] (ص مرکب ) دو کودک که با هم شیر خورند از یک دایه : من و سایه هم زانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی .خاقانی .
رضعاء. [ رُ ض َ ] (ع ص ) ج ِ رضیع. (ناظم الاطباء) (دهار). رجوع به رضیع شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.