اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دامی

نویسه گردانی: DʼMY
دامی . (اِخ ) ملاعبدالواسع خلف ملا کلبعلی همدانی . اما خود در اصفهان متولد شده باعتدال آب و هوای آن دیار خلدآثار نهال قامتش تربیت یافته خود را اصفهانی میدانست . نظر بفطرات اصلی در اوایل سن اکثر علوم رسمی دیده و در اکثر فنون حکمت خصوص ریاضی مهارت داشته و بعلت وسعت مشرب و حداثت ذهن گاهی شوخیها که دون مرتبه ٔ کمالات او بوده ازو سر میزده غرض شیرین زبان و رفیقی مهربان گاهی بنظم ابیات عاشقانه میپرداخته . در سنه ٔ 1173 هَ . ق . در بیست وهفت سالگی بلبل روحش بگلزار جنان آشیان ساخت . این مصراع تاریخ فوت اوست که جناب سعادت مآب رفیق گفته : «بنومیدی ز دنیا رفت عبدالواسع دامی » غرض این چند شعر ازو نوشته شد. اللهم اغفر له و لنا و لجمیع المؤمنین . غزلیات :
بکس وصال تو زیبا صنم نخواهد ماند
بمن نماند و باغیار هم نخواهد ماند.
دگرانت نگرانند و من دل نگران
نتوانم نگرم بر تو ز بیم دگران
رخ به پیران و جوانان بنما تا گسلند
پدران از پسران و پسران از پدران .
بدیر و کعبه دعوی تمامی مشنو از یاران
که نه مستند مستان ونه هشیارند هشیاران .
بدستی جام و دستی خنجرش بین
شراب از خون من در ساغرش بین .
حال هیچ آشنا نمی پرسی
یا همین حال ما نمی پرسی .
اکنون که از دور سپهر آمد بهار و رفت دی
ساقی بیاور جام می مطرب برآور بانگ نی
کو محرمی کز مرحمت گاه آورد گاهی برد
مکتوبی از وی سوی من پیغامی از من سوی وی .

(آتشکده ٔ آذر چ شهیدی ص 378 و 379).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دامی . (اِخ ) ۞ (مولانا...)استرآبادی است و قصیده ٔ او نیکوست و بسی خوش طبع و خوش خلق است و خیالات غریبه دارد و این مطلع از اوست :آن پری ر...
دامی . (اِخ ) اسمش قلی است در آن بلده [ یزد ] بسرتراشی میگذرانیده . این قطعه از اوست :شنیدم که دوشینه در بزم غیرمی ناب از جام زر خورده ...
دامی . (ص نسبی ) صیاد راگویند. (برهان ). دامیار. شکارچی . شکارگر. || منسوب به دام . متعلق به دام . (شعوری ج 1 ص 432).
دامی . (ع ص ) نعت فاعلی ازدمی . که خون از وی چکد یا تراود یا پالاید. || هو دامی الشفة؛ او فقیرست . (منتهی الارب ). و فی الاساس دامی الشفة...
کهن دامی . [ ک ُ هََ / هَُ ] (حامص مرکب ) کامل بودن در مکر و فریب . (آنندراج ). سابقه ٔ ممتد در فریفتن کسان داشتن . (فرهنگ فارسی معین ) : بی خب...
دامی همدانی . [ ی ِ هََ م َ ] (اِخ ) از فضلا و مدرسین عهد خودبوده و در 1173 هَ . ق . رحلت نموده است . از اوست :دگرانت نگرانند و من دل نگران نت...
دعمی . [ دُ می ی ] (ع ص ، اِ) درودگر. (منتهی الارب ). نجار. (اقرب الموارد). || راه فراخ یا میانه . (منتهی الارب ). معظم و بیشتر راه . (از اق...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.