اجازه ویرایش برای همه اعضا

ابعد

نویسه گردانی: ʼBʽD
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویتر vitar (اوستایی: vitare)، اتیدور átidur (سنسکریت: átidura) ****فانکو آدینات 09163657861
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳,۷۳۱ مورد، زمان جستجو: ۱.۷۴ ثانیه
ابعد. [ اَ ع َ ] (ع ن تف ، ص ) دورتر. بعیدتر: ابعد من النجم ؛ اقصی . || خویش دور. || بیگانه . || خائن . خیانت گر. || (اِ) خیر و فایده . ج ،...
این دو واژه عربی است و پارسی آنها این است: گاتا اتیدور gâtâ-átidur (سنسکریت) ****فانکو آدینات 09163657861
آباد. (ص ) (از پهلوی آپاتان ، شاید مرکب از آو + پاته ) عامر. عامره . معمور. معموره . مزروع . آبادان . مسکون . مقابل ویران و ویرانه و بائر و خراب ...
آباد. (اِخ ) نام شهری کوچک بر ساحل یمین نهر ناری در بلوچستان . || نام قصبه ٔ کوچکی در سند یعنی درشمال غربی هندوستان . || نام ناحیتی د...
آباد. (ع اِ) ج ِ ابد.- ابدالاَّباد ؛ همیشه .
عباد. [ع ِ ] (ع اِ) ج ِ عبد. بندگان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به عبد شود.
عباد. [ ع ِ ] (اِخ ) قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. (منتهی الارب )(از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از معجم ق...
عباد. [ ع ُب ْ با ] (ع ص ، اِ) ج ِ عابد. (ناظم الاطباء). رجوع به عابد شود.
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج عباد نویسند.فاصله ٔ آن تا مرو 4 فرسخ است . (از معج...
عباد. [ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن اخضربن علقمةبن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبداﷲ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳۷۴ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.