مثوب
نویسه گردانی:
MṮWB
مثوب . [ م َث ْوَ ] (اِخ ) شهری است به یمن . (از معجم البلدان ) (ازمنتهی الارب ). نام شهری به حضرموت و در اینجا سپاه وهرز به یاری اهل یمن از کشتیها فرود آمدند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ابناء و وهرز شود.
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مثوب . [ م ُ ث َوْ وِ ] (ع ص ) بازگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دوباره خواننده . (آنندراج ) (از منت...
مثوب . [ م ُث ْ وِ ] (ع ص ) جزادهنده و مکافات دهنده و عوض دهنده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثواب شود.
مصوب . [ م ِص ْ وَ ] (ع اِ) کفلیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کفلیزه . کفگیر.
مصوب . [ م ُ ص َوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تصویب . راستگوی دانسته شده و راستگوی شمرده شده . || مصدق . تصویب شده . تأییدشده . آنچه مورد تأ...