لحن
نویسه گردانی:
LḤN
لحن . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) فهمیدن سخن را. (منتهی الارب ). || دریافتن . (تاج المصادر). دریافتن و آگاه و خبردار گردیدن به حجت خود. (منتهی الارب ). || زیرک شدن . || خطا کردن در خواندن و در اعراب . رجوع به لَحن شود. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
لحن . [ ل َ ] (ع اِ) آواز. (منتهی الارب ). آواز خوش و موزون . ج ، الحان و لحون و فی الحدیث اقرؤاالقرآن بلحون العرب ؛ ای بصوت العرب لابصوت...
لحن . [ ل َ ] (ع مص ) گفتن کسی را سخنی که او فهمد و بر دیگران پوشیده ماند. (منتهی الارب ). رساندن به کسی یعنی گفتن و فهماندن بدو بی آنکه...
لحن . [ ل َ ح ِ ] (ع ص ) فطن . (اقرب الموارد). رجل ٌ لحن ؛ مردی دانا به عاقبت کار. (مهذب الاسماء).
لحن[۱] یا ملودی در موسیقی به معنای توالی چند نت است که بهگوش شنونده احساس آغاز و انجام داشتن این سلسله از نتها را میدهد. لحن آن بخش از یک قطعه موسی...
سی لحن . [ ل َ ] (اِخ ) سرودی چند است که باربد ساخته بود و از برای خسروپرویزمینواخت و نام آنها به ترتیب حروف ابجد بدین تفصیل است : 1- آرای...
خوش لحن . [ خوَش ْ / خُش ْ ل َ ] (ص مرکب ) خوش آهنگ . آنکه آوازش مطبوع و دلپسند باشد. (ناظم الاطباء) : سوزنی در باغ مدح میر عالم زین دین بلب...
لحن ساز. [ ل َ ] (نف مرکب ) آنکه آهنگ از خود اختراع کند.
لحن سازی . [ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل لحن ساز.
تألیف لحن . [ ت َءْ ف ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ترکیب نغمه ٔ موسیقی با نظامی موزون .
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: سامدیها sâmdihâ (سنسکریت: samdeha) **** فانکو آدینات 09163657861