اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هدس

نویسه گردانی: HDS
هدس . [ هََ ] (ع مص ) طرد و زجر. (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
هدس . [ هََ دَ ] (ع اِ) درخت آس . (منتهی الارب ). مورد. (یادداشت به خط مؤلف ). نام درخت آس در نزدمردم یمن . واحد آن را هدسة گویند. (اقرب ال...
حدس . [ ح َ ] (ع مص ) شتافتن . (منتهی الارب ). سرعت . (کشاف اصطلاحات الفنون ). بشتاب رفتن . || الرمی ، و منه الحدس و هو الظن . (معجم البلدان...
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) لغتی است در عدس ۞ و آن نام قومی است بزمان سلیمان نبی که بر استران درشتی کردندی و استران بشنیدن ذکر آنان گریخ...
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) نام شهری بشام . و مردم آن قومی از لخم بودند. (معجم البلدان ).
حدس . [ ح ُ دُ ] (اِخ ) یوم ذی حدس ؛ نام یومی (حرب و جنگی ) از ایام عرب است . (معجم البلدان از خط ابوالحسین بن الفرات ).
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) بطنی است از خولان . (سمعانی ).
حدس . [ ح َ دَ ] (اِخ ) ابن اریش لخمی قحطانی . جدی جاهلی است ، و بنی وائل ذریه ٔ اویند. (اعلام زرکلی ص 214 از نهایة الارب صص 191 - 192).
حدث /hadas/ معنی ۱. (فلسفه) = حادث ۲. (صفت) ویژگی امری که تازه واقع شده. ۳. امری که معروف در سنت وشریعت نباشد؛ بدعت. ۴. (اسم، صفت) جوان؛ نوجوان. ۵. اد...
حدث . [ ح َ دُ / دِ ] (ع ص ). مرد بسیارسخن . پرسخن . || خوش سخن . (منتهی الارب ).
حدث . [ ح ِ ] (ع ص ) حَدِث . (منتهی الارب ). همسخن : حدث ملوک ؛ صاحب حدیث پادشاهان . قصه گوی و هم سخن آنان . هوحدث الملوک اذاکان صاحب حدیثه...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.