اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باقلانی

نویسه گردانی: BAQLANY
باقلانی .[ ق ِ ] (ص نسبی ) باقلی فروش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منسوب است به باقلی که داد و ستد آنرا افاده می کند. (از انساب سمعانی ). منسوب به باقلاست . (روضات الجنات ص 716). نسبت به باقلی و باقلاء و فروش آن است و این نوع نسبت نادر است مثل نسبت صنعا و صنعانی ، و بهراء و بهرانی . (از وفیات الاعیان ج 3 صص 1 - 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
باقلانی . [ ق ِ ] (اِخ ) ابوبکر الطیب ۞ . استاد علمای زمان خود بود معاصر قادر خلیفه و سلطان محمود غزنوی . از رسول (ص ) مرویست که در دین اسلام...
باقلانی . [ ] (اِخ ) نام بندی و پلی است . (غیاث اللغات ). خاقانی در قصیده ای بمطلع:از سر زلف تو بویی سربمهر آمد بماجان به استقبال شد کای ...
ابن باقلانی . [ اِ ن ُ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن طیب بن محمد بصری . وفات 403 هَ .ق . متکلم اشعری . پدر یا جدش چنانکه شهرت او دلالت دارد باقلافروش ...
قاضی باقلانی . [ ق ِ ] (اِخ ) محمدبن طیب بن محمدبن جعفربن قاسم که زادگاهش بصره و مسکنش بغدادو مذهبش اشعری است . از اکابر متکلمان عهد عضدا...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.