اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

افراسیاب

نویسه گردانی: ʼFRʼSYAB
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) نام پادشاه ترکستان است . (برهان ) (هفت قلزم ). پادشاهی عظیم الشأن از پادشاهان توران که بغایت شجاع و بهادر بود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پادشاه ترکستان زمین که بعد کشتن نوذر پادشاه ایران زمین ، دوازده سال در ولایت ایران پادشاهی کرد و پس طهماسب ، شاه ایران زمین افراسیاب را بصلح یک تیر پرتاب آرشی از ولایت ایران بیرون کرده ، باز ترکستان فرستاد. و همو سیاوش بن کیکاوس شاه را که بدو پیوسته بود، کشت . کیخسروبن سیاوش نبسه دخترین او بود. بدان انتقام او را زنده گرفت و علف تیغ گردانیده ، و میان کیخسرو و افراسیاب چهل سال جنگ بود، پدر او بشنگل بن زادشم بن تور نام داشت و افراسیاب جادو بود. (شرفنامه ٔ منیری ). نام پادشاهی است مشهور از ترکستان که همواره بواسطه ٔ خون توربن فریدون با پادشاه معاصر خود کیقباد و کیکاوس و کیخسرو منازعه و محاربه داشته وغالب و مغلوب می شدند. آخر بدست کیخسرو که دخترزاده ٔاو بود و پسر سیاوش ، کشته شد. (انجمن آرای ناصری ).
ابن البلخی نسب افراسیاب را چنین آورده : افراسیاب بن فاشن بن راه ارمن بن بورک بن ساتیاب بن بورشسب بن تورج بن توربن فریدون . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ). بهرحال افراسیاب یکی از بزرگترین و شجاعترین پادشاهان داستانی توران قدیم است که طبق داستانهای باستانی ایران وی نوه ٔ تور یکی از سه فرزند فریدون و نام پدرش پشنگ است . منوچهر نوه ٔ فریدون بمنظور انتقام خون پدرش با افراسیاب جنگید و سرانجام پیروز گردید و بموجب پیمانی صلح کردند و طبق همان عهدنامه نهر جیحون خط مرزی توران و ایران قرار گرفت . بعد از آن افراسیاب در زمان نوذر پسر منوچهر به ایران لشکر کشید و نوذر را بقتل رسانید و سرزمین ایران را حدود ده سال در تصرف گرفت ولی بر اثر ظلم و تباهی ، ایرانیان بسرکردگی قهرمانان خود قارن وکشواد قیام کردند و افراسیاب را از ایران بیرون راندند و دو شاهزاده ٔ ایرانی را بنامهای زاب و گرشاسب مشترکاً پادشاه ایران کردند و اینان آخرین پادشاه از سلسله ٔ پیشدادیان ایران باستان بودند و پس از انقراض این سلسله ، سلاطین کیانی بحکومت رسیدند. و در زمان دومین پادشاه کیانیان باز افراسیاب آغاز به دست اندازی بسرزمین ایران کرد. در این عصر بزرگترین پهلوان مشهور رستم زال با لشکریان ایران به توران حمله کرد و افراسیاب را تا ساحل جیحون دنبال نمود و به توران بازراند. پس از چندی سودابه زن کیکاوس و نامادری سیاوش ،این شاهزاده را که بخواسته ٔ او تن درنداده بود، متهم ساخت و او هم رنجیده از ایران به توران رفت و به افراسیاب پناهنده شده و مورد احترام او قرار گرفت . دختر افراسیاب را بزنی گرفت و تقرب او به افراسیاب موجب حسادت اطرافیان بخصوص گرسیوز برادر افراسیاب گردید و بر اثر بدگوئیهای آنان افراسیاب نسبت به سیاوش بدگمان شد و بدست گرسیوز ببدترین وضعی او را اعدام کرد.و از این رو دوباره آتش خصومت میان ایران و توران زبانه گرفت و جنگهای طولانی روی داد که اساس داستانها گردید و مبارزهای باستانی و قهرمانان بزرگ سپاه ایران زمین مانند رستم ، گودرز، طوس ، گیو و دیگران سالهای فراوان با تورانیان زد و خورد کردند و سرانجام کیکاوس در زمان حیات از سلطنت کناره گیری کرد و کیخسرو پسرسیاوش نوه ٔ خود را بپادشاهی برگزید و این شاه جوان براهنمائی و بکمک رستم و دیگر قهرمانان ایران با سپاهیان بیشمار به توران بخونخواهی پدر حمله برد و تمام این سرزمین را زیر و رو کرد و افراسیاب را طاقت نماند و فرار نمود ولی جان به درنبرد و دستگیر گردید و بقتل رسید. قسمت بیشتر اشعار برگزیده ٔ شاهنامه ٔ فردوسی درباره ٔ جنگهای ایرانیان با افراسیاب و تورانیان است . اگر بخواهیم نوشته ٔ مورخان یونانی را با داستان های ملی ایران تطبیق دهیم ، می توان سیروس تاریخی را همان کیخسرو داستانی دانست و افراسیاب را با آستیاژ تطبیق نمود. (از قاموس الاعلام ترکی ). بلعمی ضمن اخبار ملوک عجم در زمان سلیمان داستان برخوردها و رزمهای داستانی ایران و توران را بیان میدارد و میگوید: از پس کیقباد پسرش بود کیکاوس و ملک عجم همه او داشت و حد مشرق از سوی ترکستان افراسیاب داشت و هرچه از پی آن بود همه تا ناحیت حجاز و سبا و یمن و حد مغرب سلیمان را بود. نشستگاه کیکاوس بلخ بود و میان او و ترک حد جیحون بود. او را سپاه سالاری بود نام او رستم بن دستان . این رستم بزرگ بود و بجهان اندر از او بزرگتر نبود و مردانه تر و مهتر سگستان بود از دست ملوک عجم .
کیکاوس را پسری آمد، سیاوخش نام کردش و بهمه جهان از او نیکوتر نبود. او را به رستم داد تا به سگستان برد و ادبها و هنرها آموخت و چون بیست ساله شد، باز پدر آمد. و چون جامه های ملوکانه اندرپوشید و بسلام پدر شد، زن کیکاوس دختر افراسیاب ۞ بر وی عاشق شد و او رابر خویشتن خواند و سیاوخش فرمان او نکرد و گفت پدر را بی وفائی نکنم . این همه حیلتها کرد، سود نداشت . پس دل پدر بدو تباه کرد و دروغها گفت بر او و پدر خواست که او را بکشد. ولی بخواهش رستم سپاهسالاری لشکر ایران در جنگ با افراسیاب به سیاوخش داد تا حرب کند یاخواسته بستاند و کار مرین جنگ بصلح کشید و سیاوخش نامه کرد سوی پدر که صلح کردم . پدرش نوشت من صلح نخواستم و سیاوخش گفت من عهد نشکنم و چون نیارست پیش پدرباز شدن ، از افراسیاب زینهار خواست ، اجابت شد. با خاصگان خویش سوی افراسیاب شد و همه لشکریان سوی پدر او باز شدند و افراسیاب او را نیکو داشت و دختر خود بدو داد ولی چون ادب و چابکی او را بدید بترسید و سرهنگان بدش همی بگفتند و او را همی ترسانیدند. پس افراسیاب بفرمود تا بکشتندش . و دخترش را که از سیاوخش باردار بود بفرمود تا کودک بیفکند. یکی از سرهنگان که نامش پیران ویگان بود او را ملامت و از کیکاوس و رستم بترساند و گفت این دختر را بمن ده تا اگر او را پسری آید به کیکاوس فرستم تا او را خشم کم شود. سرانجام آن دختر پسری آورد و او را کیخسرو نام کردند و پنهان داشتند تا بجای مردان رسید و چون خبر به کیکاوس رسید، گیوبن گودرز را در طلب کیخسرو بشهر افراسیاب فرستاد و مدتها ببود تا او را بیافت و بنزدیک کیکاوس برد. کیکاوس چون کیخسرو را بدید شاد شد و رستم را با طوس و سپاهی بسیار بیرون کرد و گفت به ترکستان شوید وکین سیاوخش بخواهید. پس رستم با این لشکر به ترکستان شدند و افراسیاب را هزیمت کرد و ترکستان را غارت کرد و چندان خلق را بکشت و خلق بسیار اسیر بگرفتند و بنزدیک کیکاوس آوردند. (از ترجمه ٔ تاریخ طبری ص 595 ببعد). و رجوع به فارسنامه ٔ ابن البلخی و حبیب السیر وفهرست آن و خرده اوستا ص 176 و شاهنامه ٔ فردوسی و فرهنگ ایران باستان صص 256 - 326 و تاریخ سیستان و مجمل التواریخ والقصص و فهرست آن شود :
شود کوه آهن چو دریای آب
اگر بشنود نام افراسیاب .

فردوسی .


گر بملک افراسیاب آمد عدو
شاه کیخسرومکان باد از ظفر.

خاقانی .


من رستم کمانکشم اندر کمین شب
خوش باد خواب غفلت افراسیابشان .

خاقانی .


زیبد منیژه خادمه ٔ بانوان چنانک
افراسیاب نیزه کش اخستان اوست .

خاقانی .


سعدی نگفتمت که مرو در کمند عشق
تیر نظر بیفکند افراسیاب را.

سعدی .


گر او پیشدستی کند غم مدار
ور افراسیابست مغزش برآر.

سعدی .


- افراسیاب شب ؛ کنایه ازظلمت و تاریکی آن :
کیخسرو جهان که ز بأس حسام او
هردم ز خواب برجهد افراسیاب شب .

سراجی (از لباب الالباب ص 325).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
افراسیاب . [ اَ ] (ص )کنایه از هموار به راه رونده است چه آب بمعنی راه رو هموار است . (هفت قلزم ) (برهان ). || در پهلوی فراسیاک ۞ بمعنی ش...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) گنج ... نام یکی از گنجهای خسروپرویز. نام یکی از گنجهای هفت گانه ٔ پرویز. چنانکه در ابیات شاهنامه آمده است : دگر نامو...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سارال بخش دیواندره از شهرستان سنندج . محلی کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از ...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) اتابک ...، ابن یوسف شاه از اتابکان لر بزرگ بود و از 688 - 695 هَ . ق . حکمرانی داشت . وی مردی مستبد و ظالم بود. ابتدا ...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) آل ...، نام سلسله ای از فرمانروایان ترک که به نامهای آل خاقان وخانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند. این سلسله ...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) غار...، نام غار افسانه ای که محل شمامه ٔ جادو بوده است . در اسکندرنامه آمده است : چون صلصال خبردار شد از اشکنجه کردن ...
افراسیاب . [ اَ ] (اِخ ) کیا...،نام یکی از ملوک مازندران در عصر آل باوند و از بستگان آنان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 337 شود.
آل افراسیاب . [ ل ِ اَ ] (اِخ ) نام سلسله ای از امراء ترک که آل خاقان و خانیه و ایلک خانیه و افراسیابیه نیز خوانده میشوند (از حدود 320 تا حدود...
افراسیاب لر. [ اَ ب ِل ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب اتابک از اتابکان لر است .رجوع به این کلمه و تاریخ غازان ص 105 و 106 شود.
گنج افراسیاب . [ گ َ ج ِ اَ ] (اِخ )نام گنجی است که افراسیاب نهاده بود و پرویز آن را بیافت و آن گنج چهارم است از جمله هشت گنج خسروپروی...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.