اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دوتاه

نویسه گردانی: DWTAH
دوتاه . [ دُ ] (ص مرکب ) مضاعف . (ناظم الاطباء). ضعف . (ناظم الاطباء) (دهار) (زمخشری ). || دولا؛ جامه ٔ دوتاه دار. (یادداشت مؤلف ). || دولا و خمیده و منحنی و دوتو. (آنندراج ). چفته .خم . خم شده . کوژ. کوز. دوتا. دوته . (یادداشت مؤلف ).مقابل آخته و راست : خَنَث . تخنث ؛ دوتاه و شکسته شدن . متخضد. اخضد؛ دوتاشونده . خروع ؛ زن دوتاه شد از نرمی . تخود؛ دوتاه شدن شاخه . (منتهی الارب ) :
بر سرت خورشید می لرزید با چشم پرآب
بر درت گردون همی گردید با قد دوتاه .

جمال الدین سلمان (از آنندراج ).


اگر چه داشت از این پیش ذوق یکتایی
ز آسمان قدم اکنون بسی دوتاه ترست .

علی خراسانی (از آنندراج ).


- آسمان دوتاه ؛ آسمان خمیده پشت :
شعله ٔ شمع روزگار دورنگ
درزد آتش به آسمان دوتاه .

انوری .


- زلف دوتاه ؛ زلف دوتو. گیسوی بخم :
او سخن گفت نتاند چه گنه تاند کرد
گنه آن چشم سیه دارد و آن زلف دوتاه .

فرخی .


|| منافق . ناموافق . خلاف یکرنگ و یکرو و یک پهلو و یکرای . (یادداشت مؤلف ) :
با پدر یکدل و یکرایی اندر همه کار
زین قبل نیست دل هیچکسی بر تو دوتاه .

فرخی .


نبید نی به کف و هر دو رخ به رنگ نبید
دوتاه نی به دل و هر دو زلف کرده دوتاه .

فرخی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دوتاه شدن . [ دُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاه شدن . (ناظم الاطباء). روی هم خمیدن . لایی روی لای دیگر قرار گرفتن . غرض . تمغج . انقعاص ؛ دوتاه شدن ...
دوتاه کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خم کردن . (ناظم الاطباء). دوتا کردن . دوتو کردن . دولا کردن . خمانیدن . (از یادداشت مؤلف ). تلوی . (منتهی ...
دوتاه گشتن . [ دُ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) دوتاگشتن . خم شدن . خمیدن . (یادداشت مؤلف ) : بنفشه زار بپوشید روزگار به برف چنار گشت دوتاه و زریر شد ش...
دوتاه گردیدن . [ دُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) دوتاه گشتن . دوتا شدن . دوتا گشتن . دولا شدن .دوتای شدن . (یادداشت مؤلف ). تلوی . التواء؛ دوتاه گرد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.