اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فروهلیدن

نویسه گردانی: FRWHLYDN
فروهلیدن . [ ف ُ هَِ دَ ] (مص مرکب ) فروهشتن . آویختن نقاب ، پرده و جز آن را و پوشاندن چیزی بدان :
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را.

سعدی .


یا خلوتی برآور یا برقعی فروهل
ورنه بشکل شیرین شور از جهان برآور.

سعدی .


|| از پای درآوردن . افکندن : خود را بدین شمشیر فروهلم تا پیشم راست بگویی . (تاریخ بلعمی ). رجوع به فروهشتن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.