اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عازف

نویسه گردانی: ʽAZF
عازف . [ زِ ] (اِخ ) موضعی است . (آنندراج ) (منتهی الارب ). عزیف یعنی صوت و ممکن است محل مخصوص راکه در اثر وزش باد صوت ایجاد میکند عازف گویند. (معجم البلدان ج 4 ص 95).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
عازف . [ زِ ] (ع ص ) چغانه زننده که نوعی از رودچامه هاست . (منتهی الارب ). مرد معازف باز. سرودگوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عاذف . [ ذِ ] (ع ص ) چشنده . مازلت عاذفاً منذ الیوم ؛ یعنی نچشیدم چیزی را. (منتهی الارب ).
ازف . [ اَ زَ ] (ع مص ) نزدیک رسیدن وقت کاری . اُزوف . نزدیک آمدن . (زوزنی ). نزدیک شدن کوچ . قوله تعالی : ازفت الاَّزفة (قرآن 57/53)؛ نزدیک...
ازف . [ اَ زَف ف ] (ع ص ) هَیْق ٌ ازف ؛ شترمرغ نر بسیار پرریزه دار. شترمرغ بسیارزف بهم پیچیده . (منتهی الارب ).
ازف .[ اَ زُ ] (اِخ ) اَزُوْ. شهری در اوکرانی ، واقع در کنار دریای ازف ، در مصب دُن ، دارای 17000 تن سکنه .
عزف . [ ع َ ] (ع مص ) پائیدن بر اکل و شرب . (از منتهی الارب ). ادامه دادن به خوردن و آشامیدن . (از اقرب الموارد). || جهیدن نای گلوی شتر ...
عزف . [ ع َ ] (ع اِ) آواز پری ، و آن جرسی است که شبانه در صحراها شنیده میشود. (از منتهی الارب ). صوت جن . (اقرب الموارد).- عزف الریاح ؛ آو...
عزف . [ ع َ] (اِخ ) آبی است ازآن ِ بنی نصربن معاویه ، که بین آن و شَعفَین مسافت چهار میل است . (از معجم البلدان ).
عزف . [ ع ُ ] (ع اِ) کبوتر طورانی . (منتهی الارب ). حمام و کبوتر طورانی ، یعنی وحشی . (از اقرب الموارد).
عذف . [ ع َ ] (ع مص ) خوردن . (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط) (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.