گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرشب نویسه گردانی: SRŠB سرشب . [ س َ ش َ ] (اِ)شاهین و آن جانوری است شکاری . (برهان ) : پیوسته همی گوید آن سرشب تشنه بی آب ملک صبر دهد مر عطشان را. سنایی .نه بیش از کلنگ است سرشب بزورکه سیلی زنانش رساند به گور.امیرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی سرشب سرشب . [ س َ رِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، ق مرکب ) کنایه از اول شب . (آنندراج ) : تا به کی از سرشب تا به سحر نالیدن چند خوناب دل و لخت جگر خائید... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود