گفتگو درباره واژه گزارش تخلف منحوش نویسه گردانی: MNḤWŠ منحوش . ۞ [ م ُ ح َ وِ ] (ع ص ) ترنجیده و منقبض گردنده . (آنندراج ). || هراسیده و ترسیده و گریزان و رمیده . (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی منحوش منحوش . [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان آب است که در بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ... منهوش منهوش . [ م َ ] (ع ص ) مرد مشقت کشیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ): رجل منهوش ؛ مرد مشقت کشیده . (ناظم الاطباء). مرد رنج دیده ٔ لاغر. یقال رجل من... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود