اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فامی

نویسه گردانی: FAMY
فامی . [ می ی ] (ص نسبی ) منسوب به فامه . رجوع به فامة شود. || منسوب به احمد فامی نیشابوری . (سمعانی ). || میوه فروش . (تاریخ بیهقی ). رجوع به فامة شود. || شیرفروش . (منتهی الارب ). ظاهراً درست به نظر نمیآید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
نیل فامی .(حامص مرکب ) نیلگونی . کبودی . (فرهنگ فارسی معین ).
پیروزه فامی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) فیروزجی . فیروزه ای .
خذابود فامی . [ خ ُ ی ی ] (اِخ ) نام یکی از برکشیدگان فضل بن سهل است . حسن بن محمد که از خویشان فضل بن سهل است از قول عبداﷲبن بشر نقل ...
فیروزه فامی . [ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) پیروزه فامی . (فرهنگ فارسی معین ). به رنگ فیروزه بودن . پیروزه گونی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.