اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غریق

نویسه گردانی: ḠRYQ
غریق . [ غ ُ رَ ] (اِخ ) رودباری است مر بنی سلیم را. (منتهی الارب ). وادیی است متعلق به بنی سلیم . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
غریق . [ غ َ ] (ع ص ) غرق شده . ج ، غَرقی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در آب غرقه شده . (مهذب الاسماء). به آب فروشونده . در آب فروشده . فرورفته...
غریق . [ غ ُ رَ ] (ع ص مصغر) تصغیر غَرِق که به معنی فرورونده در آب است . (از معجم البلدان ). رجوع به غَرِق شود.
نجات غریق یا غریق نجات؟ نجات غریق یا غریق نجات نجات غریق یا غریق نجات نجات‌غریق به ناجی یا نجات‌دهنده شخصی گفته می‌شود که در حال غرق شدن است. این شخص ...
نجات‌غریق. [نِ غ]. (ا. مرکب، ا. فاعل). شناگری کامل که برای حفظ جان ها در آب آموزش‌های تخصصی دیده‌ است. انواع نجات غریق: • نجات غریق در دریا • نجات غری...
غریق آب . [ غ َ ] (اِ مرکب ) آب ژرف و عمیق . (ناظم الاطباء).
غریق شدن . [ غ َ ش ُ دَ] (مص مرکب ) غرق شدن . رجوع به غرق و غرق شدن شود.
غریق گشته . [ غ َ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) غرق شده . غرق گشته . مستغرق . رجوع به غرق و غرق شده شود : مردی غریق گشته ٔ بحر تحیرم رندی غریب م...
غریق کردن . [ غ َ ک َ دَ ](مص مرکب ) غرق کردن . رجوع به غرق و غرق کردن شود.
غریق گشتن . [ غ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) غرق شدن . رجوع به غرق و غرق شدن شود : سوی خم شد به جستجوی رفیق وآگهی نه که خواجه گشت غریق .نظا...
قریق . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است به کنار قروق . (منتهی الارب ). جائی است نزدیک قروق . (معجم البلدان ). رجوع به قروق شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.