اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پولکی

نویسه گردانی: PWLKY
پولکی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پولک . پولک دار. || که پول دوست گیرد: بچه را نباید پولکی کرد. || که رشوه پذیرد. که عادت به پول گرفتن دارد. آنکه معتاد بپول گرفتن است . مرتشی . رشوه گیر. رشوه خوار. معتاد به رشوه .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پولکی شدن . [ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عادت یافتن باخذ پول و رشوه .
پولکی بودن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) اعتیاد باخذ پول و رشوه .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.