اعتصام کردن . [ اِ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با استواری و استحکام گرفتن . (ناظم الاطباء)
: در دین چو اعتصام بحبل المتین کنند
آن به که مطلع سخن از رکن دین کنند.
انوری (از آنندراج ).
آن ریسمان فروش که از آسمان سروش
کردی بریسمان اشاراتش اعتصام .
خاقانی .
فضل خدای حبل متین است شاه را
هر جا که شد بحبل متین اعتصام کرد.
واله هروی (از آنندراج ).