اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

صلابت

نویسه گردانی: ṢLABT
صلابت . [ ص َ ب َ ](ع مص ) سخت شدن . (غیاث اللغات ). || (اِمص ) سختی . (غیاث اللغات ). || زَفتی . درشتی . مقابل لینت . || استواری . محکمی . قرصی : ... صلابت دین سلطان معلوم شد زبان اصحاب اغراض و عذل عذال بسته گشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 402).
مجنون چو صلابت پدر دید
در پای پدر چو سایه غلتید.

نظامی .


|| صولت . مهابت . ترسناکی . مخوف بودن . قدرت :
گرگ را کی رسد صلابت شیر
بازرا کی رسد نهیب شخیش .

رودکی .


(بر طبق نسخه بدل لغت فرس اسدی چ پاول هورن ).


عتیق صفوت و صدری (؟) عمرصلابت و عدل
به شرم و حلم چو عثمان ، علی به علم و سخا.

سوزنی (دیوان خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ).


هر یک به صلابت گرازی
برده سر اشتری به گازی .

نظامی .


پشه چو پر شد بزند پیل را
با همه تندی و صلابت که اوست .

سعدی .


عقل باید که با صلابت عشق
نکند پنجه ٔ توانائی .

سعدی .


پادشاهان سخن بصلابت گویند و باشد که در نهان صلح جویند. (گلستان ). || نیرو. قدرت . توانائی . فشار :
لجام در سر شیران کند صلابت عشق
چنان کشد که شتر را مهار در بینی .

سعدی .


همچنین تا برسید بکنار آبی که سنگ از صلابت او بر سنگ همی آمد. (گلستان ). || هی ان تعرض لها عسر حرکة الی الانفتاح عن التغمیض و الی التغمیض عن الانفتاح . (بحر الجواهر)؛ سنگینی که در پلک چشم پدید آید و گشودن و یا باز کردن چشم را دشوار سازد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.