اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریح

نویسه گردانی: QRYḤ
قریح . [ ق َ ](ع ص ) خسته و ریش . || خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِ) اول ابری که پیدا و نمایان گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). و رجوع به قریح السحاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
قریح السحاب . [ ق َ حُس ْ س َ ] (ع اِمرکب ) آب اول ابری که پیدا و نمایان گردد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به قریح شود.
قریه . [ ق َرْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ده . دیه . دهکده . || شهر. || هر جائی که مسکن و مأوای مردمان باشد و دارای بناهای چندی بود متصل و پ...
قریه . [ق َرْ ی َ ] (اِخ ) یمامه را گویند. (معجم البلدان ).
قریة. [ ق َ ری ی َ ] (ع اِ) چوب دستی و عصا. || چوبهای سوراخ دار که در آن سرستون خانه را گذارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چوب با...
قریة. [ ق ِ ری ی َ ] (ع اِ) چینه دان مرغان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (ع اِ مصغر) مصغر قَرْیه است . (معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دو محله است در بغداد، یکی از آن دو در حریم دارالخلاف است ، و آن دارای محله ها و بازار بزرگی است و خود مانن...
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) جائی است مشهور در جبل طی . امرءالقیس گوید : تبیت لبونی بالقریة اُمَّناًو أسرحها غبا بأکناف حائل .(معجم البلدا...
قریة. [ ق ُ رَی ْ ی َ ] (اِخ ) موضعی است در نواحی مدینه که در شعر ابن هرمه از آن یاد شده است . ج ، قریات . (از معجم البلدان ).
قریة. [ ق ُ رَی ْی َ ] (اِخ ) یکی از مشهورترین روستاهای یمامه است که در جنگ مسیلمه و خالدبن ولید در صلح خالدبن ولید درنیامد. (معجم البلدان ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.