اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لوره

نویسه گردانی: LWRH
لوره . [ رَ / رِ ] (اِ) کنده بود گل در او مانده از آب سیل . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). و به روایت دیگر کوره ٔ سیلاب کنده بود. اعنی سیلی که در دامن کوه باشد و زمین گوشده باشد و گل در او مانده . (صحاح الفرس ). آنچه که امروز متداول است کوره است با کاف . به معنی لورکند است که زمین سیلاب کنده باشد و به این معنی با زاء هم به نظر آمده است . (برهان ). رهگذر سیل . جائی که سیل کنده باشد. به معنی لورکند است . (جهانگیری ) :
ترا بزرگ سپاهی است وین دراز رهی است
همه سراسر پر خار و مار و لوره و جر.

فرخی .


بر آن کناره ٔ او لوره و به زیر گلی
که تا به پالان پیل اندر اوشدی ستوار.

فرخی .


دلش نگیرد ازین دشت و کوه و بیشه و رود
سرش نگردد ۞ ازین آبکند و لوره و جر.

عنصری .


شد از آب کنور آن سو دو فرسنگ
در آن دشت فراخ و لوره ٔ تنگ .

امیرخسرو (از جهانگیری ).


و رجوع به لور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لوره . [ ل َ / لُو رَ / رِ ] (اِ) یرفاقة. طیطر. ذفتی اسکندرانی . رجوع به غار اسکندرانی شود.
لوره کند. [ رَ ک َ ] (اِ مرکب ) لور و کند : حاسد که بیند این سخن همچو شیر و می سرکه نماید آن سخن لوره کند او.خاقانی .
لورة. [ رَ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا ۞ . (الحلل السندسیة ج 1 ص 134 و 135).
حصن لورة. [ ح ِ ن ِ رَ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 117، 134).
طریق لورة. [ طَ ق ُ رَ ] (اِخ ) ۞ نام جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.