اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ترکیدن

نویسه گردانی: TRKYDN
ترکیدن . [ ت َ رَ دَ ] (مص ) کفیدن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). شکاف و ترک وارد آمدن و شکافته شدن . (ناظم الاطباء). کفتن . ترک برداشتن . شکاف برداشتن . منشق شدن :
تو گفتی همی آسمان بترکد
ز خورشید خون بر هوا برچکد.

فردوسی .


بس شگفتی نیست گرچون آبگینه بترکد
هر دلی کز شاه ایران اندر آن بغض است و کین .

فرخی .


بترکد جسم ۞ پلنگ و بفسردخون نهنگ
بشکند چنگ هزبر و بگسلد بال عقاب .

عبدالواسع جبلی .


|| شکافتن شکم و مانند آن از پری و انباشتگی . بترکی [ ب ِ ت ت َ رَ ] نفرین است آنرا که بسیار خورد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- ترکیدن دل ؛ کفتن دل . تپیدن شدید دل از ترس یا غصه و رنج .
- ترکیدنی ؛ که قابل ترک برداشتن باشد
- ترکیده ؛ شقاق برداشته ، ترک خورده ، شکافته ، کفته . کفیده چون لب و کاسه و آینه و جز اینها.
- || ترکیده را ترغیده نیز گویند و مخفف آن ترغده آمده ... بمعنی درد کردن عضوی است . اصل آن ترغیدن استخوان اعضاء بوده اکنون درد را ترغده گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به ترغده شود.
|| آهریمنی زائیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || قضاء حاجت . (یادداشت ایضاً). قضاء حاجت کسی را، دشنام گونه بیان کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
1- سخت غمگین یا آزرده شدن کسی به دلیل نگفتن درد و اندوه خود با دیگری و دلتنگی و افسردگی 2- بسیار ترسیدن کسی منبع: فرهنگ فشرده سخن- جلد نخست- ص 1046
طرکیدن . [ طَ دَ ] (مص ) از هم شکافتن و پاره شدن . (آنندراج ). صورتی است از ترکیدن و طرقیدن . و رجوع به فرهنگ شعوری ج 2 ص 167 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.