اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دآدی

نویسه گردانی: DʼADY
دآدی . [ دَ ] (ع اِ) ج ِ دأداء. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
دادی . (اِخ ) دهی از بخش شیب آب شهرستان زابل . واقع در بیست و یک هزارگزی شمال باختری سکوهه و هشت هزارگزی شوسه ٔ زاهدان به زابل . جلگه گ...
دادی . (اِ) طیفی ۞ . انثیلی . دانه ای است مانند صونک و ازو درازتر. (نزهةالقلوب ) نام دانه و حبی است بسیار تلخ به اندام جو، لیکن از جو بار...
نام قریه ای است درسرزمین پشی ولسوالی مالستان ازغزنین افعانستان ((نوشته علی مدد"سلطانی"))
دادی کس . [ ک ِ ] (اِخ ) صورت یونانی شده کلمه ٔدادیک است که برخی آنان را با تاجیک های قرون بعد تطبیق میکنند کلیه اینان مردمان مشرق و ی...
امیر دادی . [ اَ ] (حامص مرکب ) منصب و شغل امیر داد. (فرهنگ فارسی معین ). ریاست . (فرهنگ جانسن از محمد قزوینی در حواشی لباب الالباب چ نفیسی...
دادی رومی . (اِ) هیوفاریقون ۞ . داروئی که آن را به رومی هوفاریقون گویند و آن حبی باشد سرخ رنگ مانند سماق بغدادی گرم و خشک است در سوم و...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.