ریشی
نویسه گردانی:
RYŠY
ریشی . (حامص ) ریش بودن . مجروح بودن . زخمی بودن . زخم بودن . جراحت داشتن . (از یادداشت مؤلف ) : اربیاسوس گوید: طویل (از زراوند) ریشی رحم را موافق تر است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
ریشی . (اِخ ) دهی از بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. دارای 110 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و پنبه و میوه و راه آن اتوم...
بی ریشی . (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی ریش . || امردی . (یادداشت مؤلف ) : پار با من لاف بی ریشی زدی و خوش زدی گر بحسن امسال چون پاری ف...
بقل ریشی . [ ب َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بقل دشتی شود.