اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مهذم

نویسه گردانی: MHḎM
مهذم . [ م ِ ذَ ] (ع ص ) شمشیر بران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیف قاطع. (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۵ ثانیه
محذم . [ م ِ ذَ] (ع ص ) شمشیر برنده و تیز. (آنندراج ). سیف حذیم .
مهزم . [ م ُ هََ زْ زَ ] (ع ص ) قصب مهزم ؛ نی که شکسته و شکافته شده باشد. (از اقرب الموارد). || سقاء مهزم ؛ مشک که با خشکی برهم تا خورده...
مهضم . [ م ُ هََض ْ ض َ ] (ع ص ) کشح مهضم ؛تهیگاه باریک و نازک . (منتهی الارب ). || مزمار مهضم ؛ مزمار که از چند قطعه پیوسته کنند. (یادداشت ...
محزم . [ م َ زِ ] (ع اِ) جای تنگ بستن از ستور. ج ، محازم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جای تنگ از ستور. (مهذب الاسماء).
محزم . [ م ِ زَ ] (ع اِ) محزمة. آنچه به وی بندند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آن رشته که بر خرقه بندند. (مهذب الاسماء). بند.
محزم . [ م ُ زِ ] (ع ص ) تنگ سازنده برای اسب . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که تنگ اسب می بندد. (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.