اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عضو

نویسه گردانی: ʽḌW
عضو. [ ع َض ْوْ ](ع مص ) اندام اندام کردن . (منتهی الارب ). جزٔجزء کردن گوسفند را. (اقرب الموارد). قطعه قطعه کردن و جزٔجزء نمودن . (از ناظم الاطباء). || جدا ساختن . (منتهی الارب ). تفریق و جدا کردن . (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
عضو. [ ع ُض ْوْ / ع ِض ْوْ ] (ع اِ) اندام و هرگوشت فراهم آمده در استخوان . (منتهی الارب ). اندام . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث اللغات ). اجزای ...
عضو. [ ع ُ ض ُوو ] (ع مص ) با لباس و نیکوحال و خوش روزگذار بودن . (منتهی الارب ). بودن شخص ، پوشیده لباس و طعام دار وبه اندازه ٔ کفایت دارنده ...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ آنگ ãng (سنسکریت: ãnga) 2ـ گاتر gâtr (سنسکریت: gâtra) 3ـ بیزاک bizâk (سغدی) **** فانکو آدینات 091636578...
این دو و اژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: کومیدا kumidâ (سنسکریت: kunedâ) **** فانکو آدینات 09163657861
هفت عضو. [ هََع ُض ْوْ ] (اِ مرکب ) هفت اندام . هفت اعضا : گفتم که هفت عضو کدام است تَنْت راگفتا دو پهلو است و دو پا و دو دست و سر. ناصرخسرو.پ...
جستن عضو. [ ج َ ت َ ن ِ ع ُض ْوْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اختلاج . پریدن اعضاء.
شاهور. (اِخ ) دهی از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 60 تن سکنه/شاهور عضو.شهروند شاهوری . آب آن از رودخانه . محصول آن غلات است . (از فره...
عذو. [ ع َذْوْ ] (ع مص ) خوش باد گردیدن شهر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
عزو. [ ع َزْوْ ] (ع مص ) نسبت کردن به چیزی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). نسبت دادن به کسی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کسی بازخ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.