اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کماندان

نویسه گردانی: KMANDʼN
کماندان . [ ک َ ] (اِ مرکب ) قربان . (آنندراج ). غلاف کمان و کمان جوله . (ناظم الاطباء). آلتی که کمان را در آن جا دهند. قربان . کمان خانه . (فرهنگ فارسی معین ). مِقوَس . (منتهی الارب ). جای کمان . قربان . نیم لنگ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
از بهر قهر دشمن شاهنشه زمین
همواره در میانش کماندان و ترکش است .

معزی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کماندان . [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ فرمانده . سرکرده . (فرهنگ فارسی معین ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.