اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دلقک

نویسه گردانی: DLQK
دلقک . [ دَ ق َ ] (اِخ ) معرب تلخک . طلخک . (یادداشت مرحوم دهخدا). نام مسخره ای . (از غیاث ) (از آنندراج ). نام مسخره ای که طلحک نامیده میشد. (ناظم الاطباء) :
شاه با دلقک همی شطرنج باخت
مات کردش زود خشم شه بتافت .

مولوی .


گفت با دلقک شبی سید اجل
قحبه ای را خواستی تو از عجل .

مولوی .


که ز ده دلقک بسیران درشت
چند اسپی تازی اندر راه کشت .

مولوی .


|| (اِ) توسعاً هر شخص مسخره راگویند. (از ناظم الاطباء). فسوسی . جحی . جوحی . عنوان کلی مسخرگان و مقلّدان که در تاریخ ایران و اسلام در مجالس خلفا و سلاطین و حکام و متنفدان بوده اند و ظریف نیز خوانده میشده اند. احتمالا اصل عنوان مأخوذ است از نام مسخره ای موسوم به طلحک که گویند معاصر سلطان محمود غزنوی بوده است . (از دائرة المعارف فارسی ). و برای اطلاع از تاریخ دلقکان در بلاد اسلامی نیز رجوع به همان مأخذ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۴ ثانیه
دلقک بازی . [ دَ ق َ ] (حامص مرکب ) عمل دلقک . مسخره بازی . رجوع به دلقک شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۷/۰۵/۰۳
0
0

ریشۀ واژۀ دَلقک نام دلقک به صورت دَل-غَک به معنی کوتولوی مُضحک ناز کننده است: اجزاء این نام در لغت نامه دهخدا ذکر شده است. ولی به نظر می رسد در آن، خود نام دلقک به سهو معرب تلخک دانسته شده است: دل . [ دَل ل ] (ع مص) ناز کردن. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار).
غک . [غ َ / غ ُ] ۞ (ص ) شخصی را گویند که قد کوتاهی داشته باشد و به این قد و بالا بسیار فربه و بی اندام و مضحک هم باشد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.