لحم
نویسه گردانی:
LḤM
لحم . [ ل َ ح َ ] (ع اِ) ج ِ لحمة.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
لحم . [ ل َ / ل َ ح َ ] (ع اِ) گوشت . ج ، لحام و الحم و لحوم و لحمان . (منتهی الارب ) : بیندازی عظام و لحم و شحمم رگ و پی همچنان و جلد مقشو...
لحم . [ ل َ ] (ع مص ) گوشت خورانیدن . (منتهی الارب ). گوشت دادن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || استوار کردن . || گوشت را از استخوان باز کردن ...
لحم . [ ل َ ح َ ] (ع مص ) درآمدن در جایی و درآویختن بدان . (منتهی الارب ).
لحم . [ ل َ ح ِ ] (ع اِ) شیربیشه . || (ص ) مرد گوشتناک . (منتهی الارب ).آنکه گوشت دارد. (مهذب الاسماء). || مرد گوشتخوار. || مرد خواهان و آ...
لحم . [ ل ُ ح َ ] (ع اِ) ج ِ لحمة.
لحم . [ ل ُ ] (اِ) نوعی ماهی .
بیتلحم (در عبری بِت لِحِم، در عربی: بیت لَحم) شهری در قسمت فرمانداری بیت لحم در کرانه باختری تحت حکومت خودمختار فلسطینی است که قطب مرکزی فرهنگ و صنای...
ذوات لحم . [ ذَ ت ُ ل َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) گوشتوران . گوشتداران :قصه شنیدم که بوالعلا بهمه عمرلحم نخورد و ذوات لحم نیازرد.ایرج میرزا.
لحم توتی . [ ] (اِ مرکب ) ۞ برآمدگی غدد طبیعی با قبض و بسط.
لهم . [ ل َ ] (ع ص ) مرد بسیارخیر. (منتهی الارب ).