اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غمرة

نویسه گردانی: ḠMR
غمرة. [ غ َ رَ ] (اِخ ) کوهی است . شمردل بن شریک گوید :
سقی جدثاً اعراف غمرة دونه
ببیشة دیمات الربیع هو اطله
ومابی حب الارض الا جوارها
صداها و قول ظن انی قائله .
و ذوالرمة گوید :
تقضین من اعراف لین و غمرة
فلما تعرفن الیمامة عن عفر.

(از معجم البلدان ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
غمرة. [ غ َ رَ ](ع اِ) سختی فراهم آمدنگاه چیزی . ج ، غَمَرات ، غِمار،غُمَر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سختی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). دشواری . ...
غمرة. [ غ ُ رَ] (ع اِ) روی شویه . (مفاتیح خوارزمی ) (بحر الجواهر).نوعی از طلا که زنان بر روی مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نوعی از اطلیه ...
غمرة. [ غ َ رَ ] (اِخ ) آبخوری است در راه مکه ، حد فاصل میان تهامه و نجد. (منتهی الارب ). آبشخوری در راه مکه و یکی از منازل آنجاست . ابن ال...
غمرة. [ غ َ م ِ رَ ] (ع ص ) دست چربش آلوده . (منتهی الارب ): یدی من اللحم غمرة؛ ای زهمة. (اقرب الموارد). آلوده بچربی . || (اِ) جامه ای است...
غمره . [ غ َ رَ ] (اِخ ) شهری از بلاد قوم لوط. رجوع به نزهة القلوب چ لیدن ج 3 ص 271 شود.
قمرة. [ ق َ م ِ رَ ] (ع ص ) شب که در آن قمر باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
قمرة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) رنگی است مایل بسبزی یا سپیدی یا اندک تیرگی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || ماه در شب سوم . (اقرب الموارد).
قمره . [ ق َ رَ ] (از ع ، اِ) قمارخانه : دستخون است در این قمره ٔ خاکی که منم آه اگر ششدره ٔ دور قمر بگشائید. خاقانی .|| قمار. (غیاث اللغات )...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.