دلقم
نویسه گردانی:
DLQM
دلقم . [ دِ ق ِ ] (ع ص ) زن گنده پیر. (منتهی الارب ). || شتر ماده ٔ دندان ریخته از پیری ، و میم آن زائد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دلقاء. رجوع به دلقاء شود.
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
دلغم . [ ] (اِ) زرق . (لغت فرس اسدی ) : همه دانند کاین جهان فسوس همه بادست و حیلت و دلغم .خطیری .