گفتگو درباره واژه گزارش تخلف پختو نویسه گردانی: PḴTW پختو. [ پ َ ] (اِ) تندر. رعد. (لغت فرس اسدی ) : عاجز شود از اشک و غریو من هر ابر بهارگاه با پختو. رودکی .و این کلمه در بعض لغت نامه ها پخنو آمده است بهمین معنی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی پختو پختو. [ پ ُ ت َ ] (اِ) در لهجه ٔ مردم دامغان قسمی کبوتر و این ظاهراً اصل کلمه ٔ فاخته ٔ عرب است . پختو پختو. [ پ ُ ] (اِخ ) پشتو.یکی از لهجه های فارسی معمول در بعض طوائف روستائی وصحرانشین افغان . و این زبانی نهایت بدوی است و از آن زبان شع... پخت و پز پخت و پز. [ پ ُ ت ُ پ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) طبخ . پختن : پخت و پز خانه با فاطمه است . پخت و پزش خوب است - پخت و پز کردن ؛ در سِرّ قرا... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود