اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فراداشتن

نویسه گردانی: FRʼDʼŠTN
فراداشتن . [ ف َ ت َ ] (مص مرکب ) افراختن و بلند کردن . (ناظم الاطباء). || به سویی متوجه کردن . فراپیش بردن . رجوع به فرادادن شود. || نگه داشتن : چراغی فرا راه من دارید. (یادداشت بخط مؤلف ) : من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرامیداشتم . (سندبادنامه ص 50). || منصوب کردن . گماشتن : دو پسر خویش را ابوالحسن و ابوسعید به نیابت خویش فراداشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 434).
- گوش فراداشتن ؛ استماع . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
گوش کردن. پذیرفتن. گوش فرا دادن. ای بلبل همدرد دمی گــوش فــرادار من هم بسرایم بود این غم شودم کم. (فیض کاشانی) بره کش از هـوش تهی بود مغز گو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.